مجموعه ای جدید از چند شعر نو زمستان برای انشاء دانش آموزان
»مجموعه ای جدید از چند شعر نو زمستان برای انشاء«
سلام سلام سلااااااام ، داریم کم کم به فصل زیبای زمستان نزدیک میشیم ، سایت همنگاران شعر های زیبا از شاعران بزرگ همچون استاد شهریار ، ملک الشعرای بهار و.... را که در وصف فصل سفید پوش زمستان سروده اند را با شما دانش آموزان برای انشاء به اشتراک می گذارد.
حتما بخوانید : متن کامل شعر نوستالژی باز باران با ترانه
10 شعر نو زمستانی برای انشاء دانش آموزان
»شعر زمستانی برای انشاء از محمد تقی بهار«
دوش چون برشد آن درفش
سیاه گشت پیدا طلایه دیماه
تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه
وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه
بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه
بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم، تیر نگاه
سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه
بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه
برف روشن میانه شب
تار چون بهم درشده ثواب وگناه
حال ازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه
برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه
من ازاین برف قصهای دارم
قصهای غمفزای و شادی کاه
دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه
کودکان جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه
پسران در غریو وهایاهوی
دختران در خروش و واها واه
لرز لرزان ز تف برف، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه
همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه
که زمستان رسید و برف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه
گرد کن توشه زمستان
از ره وام یا ز دیگر راه
من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیه بیگاه
روز من شد سیه ز برف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه...
»شعر زمستان برای انشاء«
زمستان را فقط به خاطر تو دوست دارم
به خاطر لباسهای گرم زمستانیات
که هرچه سردتر میشود زیباترت میکنند...
زمستان را به خاطر چتری
دوست دارم که سرپناهش را در باران
قسمت میکنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما
خودت را دلبرانه میچسبانی به من
هنوز باورم نمیشود که سال به سال چشم به راه زمستانی مینشینم
که سالها چشم دیدنش را نداشتهام
»عباس صفاری«
»شعر زمستانی زیبا برای انشاء«
دستام بیحسه انگار یخ کردم
انگار مشکوکم که بر نمیگردم
این حس تنهایی تلخ و نفسگیره
انگار این هجرت اجبار تقدیره
انگار تو خونهم عکس تو معلومه
چشمام از این تصویر افسوس محرومه
رویای روزای ابری و بارونی
تو حال دستام رو شاید نمیدونی
دستام بیحسه اینجا زمستونه
اینجا بجز سرما چیزی نمیمونه
ای کاش بودی تا میترسم این
لحظه آخه نگاه تو آرامش محضه
دستام بیحسه انگار یخ کردم
انگار مشکوکم که بر نمیگردم
ترانهسرا: فرشته ملک محمود خواننده: روزبه نعمت اللهی
»شعر زمستان برای انشاء دانش آموزان«
شعرهای سپیدم مال خودم نیست
شعر خداست
من فقط منتظر میشوم زمستان از راه برسد،
تا خدا شعر تازهای بنویسد
روی کاغذ ابرها
و سپس شعرهای کهنهاش را ریز ریز کند
تا زمین پر شود از کاغذهای سپید
آنگاه کافیست به یکی ازین دانههای خیس خیره شوم
و از روی دست خدا شعر نو بنویسم
»شعر زیبای زمستانی برای انشاء از شهریار«
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یکلا قبایان را
ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد در دولتسرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
که لرزاند تن عریان بیبرگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را...
»مجموعه ای از شعر های نو زیبا برای انشا«
میخواستم
بهار به خانهات بیاورم
و دیگر قانع نباشی
به گلهای چسبیده به فرش
میخواستم بهار به پیرهنت بیاورم
و از آنجا سفر کنم
به سرزمین های کشف نشده
اما هر دری باز کردم
پاییز در بادهایش از راه رسید
روی هر پنجرهای دست گذاشتم
زمستان
آخرین تصویر در حافظهاش بود
امروز من و بهار
در کوچهها میگردیم
و سراغت را از خرگوشهای مرده در برف
میگیریم
»مجموعه ای جدید از چند شعر نو زمستان برای انشاء دانش آموزان«
زمستان سرد بر تن نیمه جانم جولان میدهد شب
با سیاهی خود درد سوزناکش را افزون میکند
زمستان یادآور روزهای سخت زمستان سرآغاز
عشقیست که مرا برد با خود به دنیای دگر
آه
هر دم از درد فزونش
لال میشوم
لال میشوم و بیصدا در میان همهمه گفتههایم
این زمستان سرد و بی روح
درد سوزناکش را به جای خواهد گذاشت
بر تن نیمه جانم