سفر به گوانگژو چین و خاطرات جذاب آن قطعا یکی از بهترین سفر های زندگیم میشه. درست اول تیر ماه 97 بود که هوس کردم همراه یکی از دوستای چینی ام که دانشجو زبان فارسی در ایران بود شروع به راه اندازی یک کار مشترک کنم .
از اونجایی که من کلا آدم عجولی هستم در لحظه تصمیم گرفتم و گوشی موبایل رو برداشتم، با دوستم تماس گرفتم ماجرا رو براش تعریف کردم و قرار گذاشتیم که همدیگرو ببینیم و مفصل صحبت کینم. عصر همون روز تو کافه ای همدیگرو ملاقات کردیم و در مورد همه چی باهم صحبت کردیم آخرش مثل همیشه به این نتیجه رسیدم که با این سرمایه ناچیز بشینم خونه خیلی ام سود کردم.
تو اون ملاقت متوجه شدم که ویهان، دوستم قصد دار تعطیلات تابستون رو برای دیدن خانواده و نامزدش به چین بره. اون فقط به من یه تعارف کوچولو زد گفت بیا بریم چین!!!!
خانواده ام خوضی، نامزده دوستم می شناختن عید 97 اومده بود ایران چند روزی باهم بودیم به همین خاطر زیاد سخت گیری نکردن. منم که از بیکاری و یکنواختی زندگی خسته شده بودم تعارفشو تو هوا گرفتم. گفتم من میام منتها هرچقدر هم که من کارای ویزا رو زودتر انجام می دادم باز هم تاریخ پروازم با ویهان جور نمی شد.
به همین دلیل ویهان رفت و تاریخ پرواز من حدودا 10 روز بعد از پرواز ویهان شد. منی که دورترین مسیری که رفته بودم از قزوین تا ابهر اونم با سرویس دانشگاه بود مونده بودم چطور باید تنها سفر کنم اونم تو مملکتی که حتی یک کلمه از زبونشون نمیفهمم.
اما دلم رو زدم به دریا و این موقعیت رو به فال نیک گرفتم چمدونم رو جمع کردم. حتما می دونید که چین چند برابر ایران و همینطور چقدر جمعیت دار حالا فکر کنید که من باید می رفتم به گوانگژو Guǎngzhōu و از اونجا می رفتم به ایستگاه قطار، با قطار سریع السیر می رفتنم به شهر گویلین در جنوب چین که خوضی در اون شهر ساکن بود.
خاطرات جذاب سفر به گوانگژو چین
تاریخ پرواز من 28 تیر ماه 97 ساعت 22 به وقت ایران از فرودگاه امام خمینی به مقصد گوانگژو چین بود از اونجایی که چین 3 ساعت از ما جلوتر با محاسبه 9 ساعت پرواز من به وقت ایران ساعت 6 صبح و به وقت چین 9 صبح رسیدم به گوانگجو از قبل بلیط قطار به مقصد گویلین Guilin رو گرفته بودم اما ساعت بلیط قطار 8 شب بود حدود 10 ساعت وقت داشتم تا برم به ایستگاه راه آهن گوانگجو.
از بخت خوبم صندلیم کنار پنجره بود انقدر برام جذاب بود که تا صبح پلک رو هم نذاشتم . وقتی خلبان گزارش می داد که در حال حاضر داریم از آسمان کشور ازبکستان عبور می کنیم وقتی ارتفاع کم می کرد که خیابون کشی های اون کشورها مشخص می شد و یا وقتی که تو ابرها بود و رعد و برق می زد تو اون تاریکی گوله های ابر مشخص می شد انگار تو یه دنیای دیگه بودم .
حالا در نظر داشته باشید که من نه زبان چینی بلد بودم و نه سیمکارت داشتم که با دوستم تماس بگیرم. فقط قبل پرواز با هم هماهنگ کردیم که ساعت 10 شب به وقت چین تو ایستگاه قطار شهر گویلین همدیگرو ببینیم.
خلاصه رسیدم به گوانگژو یه پیر مرد تو هواپیما صندلی بغل دست من نشسته بود و برای تجارت پارچه به این شهر می اومد و بارها به چین سفر کرد بود لطف کرد با ماشینی که به دنبالش اومده بود منو به اولین ایستگاه مترو رسوند. از قبل نقشه مترو گوانگژو رو دانلود کرد بودم و ایستگاه قطار رو هیلایت کردم.
سوار مترو شدم اما از اونجایی که وقت زیادی داشتم و کنجکاو بودم که ببینم خارج، خارج که میگن کجاست تصمیم گرفتم که تو یکی از ایستگاه ها پیاده بشم و گشتی اون دورو اطراف بزم.
وقتی پیاده شدم و از ایستگاه مترو بیرون اومدم با ساختمون های آسمون خراشی رو به رو شدم که وقتی نگاه می کردم سرم گیج می رفت. هوا خیلی شرجی و گرم بود رفتم تو مرکز خریدی تا خنک شم. و باز هم از بخت خوب من اونجا مجهز به wifi رایگان بود.
من استرس داشتم که الان خانوادم ازم بی خبرن و نگران سریع با ایمو imo با مادرم تماس گرفتم و از نگرانی درش آوردم. بعد به دوستم زنگ زدم راهنمایی لازم رو ازش گرفتم خلاصه با یک چمدون و کوله پشتی تو اون گرما با اشتباهات مکرر تو ایستگاه مترو خودمو به ایستگاه قطار رسوندم.
شهری که من زندگی می کنم ایستگاه قطارش اندازه یک پارک محلی کوچولو، وقتی وارد ایستگاه قطار گوانگژو شدم و اون همه جمعیت و 22 تا گیت رو دیدم ترس تمام وجودمو گرفت که نکنه من نتونم درست قطارمو پیدا کنم و جا بمونم.
خلاصه پرسون پرسون گیت مربوط به مقصد گویلین رو پیدا کردم . هیچ وقت یادم نمیره که به راهنمای ایستگاه قطار
گفتم: ?can you speak English
اونم جواب داد ?yes I can, can I help you
همچنان من سوالمو تکرار کردم
و باز اون این جواب رو داد نگو بنده خدا با لهجه چینی انگلیسی صحبت می کرد من اصلا متوجه نمی شدم آخر بیخیال شدم رفتم!!!
در نهایت قطار رو پیدا کردم و سوار شدم در حالیکه از بی خوابی و بدن درد جونی برام نمونده بود و بخاطر بوی نا آشنا لب به هیچ غذا و نوشیدنی نزده بودم فقط یه بیسکوئیت از هواپیما آورده بودم با اون سر کردم با این حال اصلا دوست نداشتم که لحظه ای رو از دست بدم دیدن قاطار با سرعت 300 کیلومت درساعت و آدم های جدید خیلی برام هیجان انگیز بود.
سفر به گوانگژو چین و خاطرات جذاب آن محدود به این مطلب نخواهد شد و همچنین سفر من به چین نیز به
گوانگژو و گویلین ختم نخواهد شد در پست های بعدی جزییات سفر به دیگر شهر های چنین نظیر: کویلین
Guilin ، گویلین یانشو، شیم پینگ xim ping، چونگ چینگ chongqing،
شی ان xian، شانگ های shanghai و پکن یا به قول خودشون beijin می باشد.